بررسی رویکرد «سمات» در نقد فلسفه اسلامی
مجلّه «سمات» جزئی از جریان اجتماعی مبارزه با معارف الهی و علوم عقلی است که سنجش کارنامه ی آن باید در سایه ی ارزیابی کلان این جریان صورت گیرد؛ لیکن اکنون فقط به دنبال آنیم که نگاهی به چالش ها و مشکلات این جریان از پنجره «سمات» بیندازیم و به بررسی کارنامه علمی-عملی آن بنشینیم.
در این جا به اختصار به بررسی چالش ها و مشکلات سمات با ارائه ی نمونه هایی می پردازیم.

1. ضعف علمی و اظهارنظرهای غیرتخصصی

از اصول مسلّم عقلاست که اِظهارنظر در یک زمینه، بدون داشتن تخصّص ناصواب است. مجلّه سمات اگرچه جایگاه خود را معرّفی می کند و صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن (جناب آقای نصیری) به دنبال بازگشت به آموزه های قرآن و عترت علیهم السلام در برابر افکار بشری است، ولی تا به حال نتوانسته است گامی استوار در این مسیر بردارد؛ زیرا همواره ضعف علمی مدیران و نویسندگان، سمات را رنج داده بازداشته است. بررسی ضعف علمی سمات را می توان در دو عرصه ی روش و محتوا دنبال کرد:

1.1. ضعف روشی سمات

روش تحقیق و نوآوری در همه علوم، دارای شاخصه های مشترکی است که با آن می توان ارزش یک تحقیق را محک زد. علاوه بر آن که هر دانشی به تناسب خود، از روش هایی خاص نیز بهره می برد. اگر روش «سمات» با شاخصه های علمی روش تحقیق سنجیده شود، نمره ای به مراتب پائین تر از حدّ قبولی خواهد یافت. دقّت در نقل، بررسی قرائن عبارات، تحلیل صحیح محتوای عبارات، پرداختن به جوانب گوناگون موضوع، نقد روش مند علمی و دیگر شاخصه هایی که در یک تحقیق صحیح در علوم نقلی و عقلی انتظار می رود، در سمات به ندرت به چشم می آید.
در مقالات سمات مجموعه ای از ادّعاها بر ضد عرفان و فلسفه، معمولاً تکرار می شود و در هر بار، حجمی از عبارات از روایات یا برگان دین در ذیل آن فهرست می گردد و بدون هیچ تحلیل علمی، نتیجه ای بر وفق مراد سمات گرفته می شود.
ضعف روشی سمات در جلسات دوّم و سوّم مناظره مدیر مسئول آن با استاد حجت الاسلام واسطی «زیدعزّه» خود را به خوبی نشان داد که نگارنده، خواننده محترم را به بررسی آن مناظره دعوت می نماید.
این ضعف در عرصه مسائل دینی بیشتر مشکل می آفریند؛ زیرا روش اجتهاد در فهم کتاب و سنّت از پیچیدگی های خاصّی برخوردار است که متخصّصان این عرصه با آن آشنایند.
سمات گرچه مدّعی تبیین آموزه های قرآن و اهل بیت علیهم السّلام است، ولی چون سماتیان فاقد ابزار اجتهاد بوده و از تنگنای تقلید برون نرفته اند، به جای عرضه متاع قرآن و اهل بیت علیهم السّلام، مکتبی خود-ساخته را به نام کتاب و سنّت سکّه زده و عرضه می نمایند.
در سمات از بحث های اجتهادی ادبی خبری نیست، چه برسد به اجتهاد در مبانی علوم قرآن یا تفسیر یا رجال یا فقه الحدیث؛ علومی که بدون اجتهاد در آن ها هرگونه اظهار نظر درباره ی کتاب و سنّت نه فقط عقلاً مجاز نیست، بلکه شرعاً نیز حرام است و این بزرگ ترین معضلی است که این مجلّه با آن روبروست.
مَثَل سماتیان مثل عدّه ای دانشجوی فقه است که در حالی که سال ها تا اجتهاد فاصله دارند، مجلّه ای در تبیین آموزه های فقهی قرآن و اهل بیت علیهم السّلام تأسیس کنند و هر روز در آن به اظهارنظر درباره ی مسائل فقهی بپردازند و آراء مجتهدین بزرگ فقه را مورد اعتراض قرار دهند و عامّه مردم را به مکتب خود دعوت نمایند.

1.2. ضعف محتوایی:

یک محقّق، گذشته از روش صحیح که در یک تحقیق ضروری است، محتاج آگاهی های کافی در زمینه ی مورد تحقیق است. کسی که به تحقیق در تعالیم کتاب و سنّت می پردازد، باید دستمایه ای کافی از مقدّمات اجتهاد در دست داشته باشد، چنانکه آن کس که به نقد معارف عرفان و حکمت می نشیند، باید اطلاعات لازم را برای فهم کلمات ایشان پیشاپیش به دست آورده باشد.
ضعف محتوایی در مجلّه سمات نه فقط مخصوص امثال آقای نصیری و میلانی است؛ بلکه حتّی آنان که توسّط سمات به عنوان دانشمندان علوم اسلامی معرّفی می شوند نیز به همین مشکل دچارند.
روشن است که اظهارنظر در هر زمینه ای، تخصّص در آن زمینه را می طلبد و کسی که فقط در فقه متخصّص است، سخنش در وادی معارف اعتباری ندارد، چنان که سخن آن کس که فقط در طب تخصّص دارد، در وادی فقه بی ارزش است.
سمات برای پیشبرد اهداف خود در مبارزه با عرفان و حکمت از هر متخصّصی در هر عرصه ای سخنی در نقد عرفان و حکمت می آورد، گو این که آن شخص حتّی صفحه ای از کتب آغازین حکمت را نیز در نزد استادی فرانگرفته باشد. مثلاً سمات برای کشف مذهب شیخ العرفاء، محی الدّین عربی و تاریخ وی یا به مصاحبه با عزیزی می نشیند(2) که تخصّصش تاریخ قرن اوّل هجری است و نه فقط هیچ آشنایی صحیحی با عرفان نداشته و به برداشت های خطا از کلام محیی الدّین مبتلاست، بلکه از تاریخ اسلام در قرون میانه نیز بی خبر است و معادلات حاکم بر تحلیل تاریخی آن عصر را نمی داند. و یا به نوشتجات شخصی مراجعه می کند که در هیچ رشته ی حوزوی متخصّص نیست و با بافتن آسمان و ریسمان به هم، محیی الدین را جاسوس یهود می نامد!
نگارنده در این جا سخن خود را به درازا نمی کشاند و با ارائه ی یک نمونه کوتاه از ضعف محتوایی سمات در عرصه معارف دینی، این بحث را خاتمه می دهد و ضعف محتوایی آن را در عرصه مسائل فلسفی و عرفانی در ادامه دنبال می کند.
یکی از سماتیان (3) در مقاله ای بانام «اسماء الله؛ اسکلت و ستون فقرات عرفان ابن عربی» تلاش کرده تا نظریه اسماء تکوینی را زیر سؤال ببرد. وی از میان ده ها حدیث شیعی که دلالت بر اسماء تکوینی می کند، فقط سه حدیث را یافته و تلاش کرده با نقد آن سه حدیث، این نظریه را ابطال نماید. یکی از آن سه حدیث مشهور الأسماء است که سند آن چنین است:
محمد بن یعقوب عن عَلی بنُ محَمَّدٍ عَن صَالِحٍ بنِ اَبی حَمَّادٍ عَنِ الحُسَینِ بنِ یَزیدٍ عَنِ الحَسَنِ بن عَلیٍّ بنِ اَبِی حَمزَةَ عَن أبراهیمَ بنِ عُمَرَ عَن أَبِی عَبدِالله علیه السلام
نویسنده که خواسته به مقاله ی غیرعالمانه اش رنگ و بوی علمی بدهد، در نقد سند این حدیث، مطالبی بسیار سست نگاشته و تلاش کرده تا تمام رجال سند را غیرموثّق جلوه دهد و سپس زبان اعتراض به مرحوم حضرت آیة الله ملکی تبریزی أفاض الله علینا من برکات نفسه گشوده است. قسمت اوّل نقد این نویسنده چنین است:
«1. علی بن محمّد: هفت شخص به این نام هستند که کلینی از آن ها نقل کرده و می توانند در طبقه ای باشند که از صالح بن ابی حماد روایت کنند: النوفلی.. بن بندار القاشانی... بن عبدالله قمی العلوی... بن شیره... بن الزبیر که هیچ کدام توثیق نشده اند و علی بن محمد ابن شیره نکوهش هم شده است.»(4)
کسانی که با دانش رجال الحدیث آشنا باشند-نه آن که حتّی در فن رجال مجتهد باشند-در این چند خط با مطالب عجیبی مواجه می شوند که به برخی اشاره می کنیم:
اوّل: همه می دانند که «علی بن محمّد» با اطلاق در آغاز اسناد کافی شریف، علی بن محمّد علان کلینی دایی محمد بن یعقوب است و یا علی بن محمّد بن بندار، نوه ی دختری احمد بن محمد بن خالد برقی و هر دو از ثقات امامیه می باشند و اشتراک آن، ضرری به حدیث نمی زند. ولی نویسنده «علی بن محمّد» را در اسناد کافی، مشترک میان هفت نفر شمرده است!
دوّم: همه می دانند علی بن محمّدی که راوی صالح بن أبی حمّاد است، همان علّان کینی است؛ ولی نویسنده دانشمند، نه فقط از این قرینه ی آشکار جهت تمیز مشترکات بی خبر بوده، بلکه در اثر نامأنوس بودن با علم رجال، لقب علان کلینی-که بسیار مشهور است-را اصلاً ذکر نکرده است.
سوّم: علی بن محمّد بن بندار همان علی بن محمّد بن عبدالله قمی است که شیخ مشهور کلینی است، ولی نویسنده آن ها را دو نفر شمرده و هفت علی بن محمد ساخته است!
چهارم: علی بن محمّد بن شیره همان علی بن محمّد القاسانی است که در طبقه ی مشایخ کلینی است و کلینی با واسطه از او نقل نموده و علی التّحقیق ثقه است و نقد احمد بن محمد بن عیسی بر وی وارد نیست. ولی نویسنده وی را با قاسانی، دو نفر شمرده و در طبقه ی مشایخ کلینی، پنداشته است.
پنجم: از همه عجیب تر این که نوشته است: هیچ یک از این هفت نفر توثیق نشده اند؛ با این که علی بن محمّد علان و علی بن محمّد قمی-چنان که گذشت-از اجلاء امامیه می باشند و بزرگان رجال با تعابیری چون ثقه ی عین و ثقة ی فاضل فقیه أدیب(5)، آنان را ستوده اند.
این ها مسائلی است که از یک مدرّس فاضل مکاسب توقّع می رود آگاه باشد و نمی توان بی اطلاعی نویسنده را حمل بر اتّفاق کرد. اگر کسی با کافی شریف انسی داشته باشد، حتماً به خوبی این مسائل را می داند. وانگهی کسانی نیز که با کافی بیگانه اند و در حدّ پایه ی هشتم دروس حوزه، رجال خوانده اند، می دانند که در موارد اشتراک باید به قواعد تمیز مشترکات مراجعه کرد. انتظار ما از نویسنده این نیست که به مسائل پیچیده تمیز مشترکات وارد شود؛ ولی لاأقل باید بتواند از راه مروی عنه که صالح بن أبی حمّاد است، راوی را بشناسد و اگرنه، لااقل زحمت مراجعه به نرم افزار درایة الحدیث را به خود بدهد!
از همه جالب تر این که سمات همواره از این نویسنده با لقب "آیة الله" که لقب خاصّ مجتهدین است یاد می کند و هربار، چندین سطر به گزارش فضائل علمی وی می پردازد. وقتی آیة الله سمات در این حدّ از توان علمی باشد، معلوم است که توان علمی دیگر نویسندگان آن در چه حدّ است. و روشن است که محصول کارخانه ی سمات تا چه میزان می تواند معرِّف معارف قرآن و اهل بیت علیهم السّلام باشد.
این نمونه، مشتی از چند خروار بود و نگارنده، خوانندگان فاضل را با تأمّل در مقالات سمات وا می گذارد.

2. برداشت های اشتباه

از آثار ضعف علمی سمات- خصوصاً در عرصه عرفان و حکمت- این است که برداشت هایی عجیب از سخنان عرشی اهل عرفان و حکمت می نمایند؛ برداشت هایی که فلسفه دانان- فضلاً از فیلسوفان- با شنیدن آن، ناخودآگاه لبخند به لب می آورند که نمونه های آن را در مناظره آیة الله غرویان با مدیر مسئول سمات، مشاهده نمودیم.
مسائل فلسفی و عرفانی، هم اصطلاحات خاصّی دارد و هم فهم آن نیازمند سالیانی تحصیل و تفکّر است. از این رو سماتیان در فهم غالب مسائل عمیق عرفان و فلسفه که حاصل صدها سال تدبّر نوابغ بشر در آیات و روایات و تفکّر در جهان هستی و شهودهای پی در پی عرفان مسلمان است، به خطا رفته و از آن مفاهیمی کاملاً سطحی برداشت می نمایند و به نقد آن می نشینند؛ به گونه ای که سمات را می توان «مجلّه ی نقد برداشت های فلسفه نخوانده ها از فلسفه» نامید.
در این جا فقط به چند نمونه که در غالب شماره های سمات تکرار شده، اشاره می کنیم:
اوّل: از معارف بلند قرآن کریم و عترت طاهره علیهم السّلام این است که خداوند متعال به مخلوقات احاطه دارد: إلا إنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ مُحیطٍ.(6) حکما و عرفای مسلمان با تحقیقاتی که نموده اند، توانسته اند این حکمت عرشی را بفهمند و شرح نمایند که از آن به احاطه ی وجودی و نامتناهی بودن خداوند تعبیر می کنند.
اما سمات که تصوّر صحیحی از حقائق مجرّد و نسبت آن ها با مادون خود ندارد، همواره این مطالب عالی را به معنای احاطه ی مکانی و نامتناهی مقداری، تفسیر می نماید و ادّعا می کند که عرفا، خداوند را موجودی دارای بی نهایت طول و عرض و ارتفاع می دانند که همه عالَم را به شکل مکانی پرکرده که این برداشت، کاملاً بی ربط به کلام عرفاست.
سمات بر اساس برداشت خود از کلام عرفا، فوراً به این نظریه اشکال می کند که خداوند از جسمیّت مبرّاست و طول و عرض و ارتفاع ندارد و به طور طبیعی مجبورند که آیات قرآن را نیز تأویل برده و به احاطه ی علم خداوند- نه خود خداوند- تفسیر نمایند. در این جا، به دنبال اثبات صحّت کلام عرفا نیستیم؛ بلکه سخن در این است که آن چه سمائیان می فهمند، کاملاً به آن چه عرفا می گویند، بی ربط است.
دوّم: عرفا معتقد به احاطه ی وجودی خداوندند و در احاطه ی وجودی، گرچه محیط و محاط، غیر از هم اند، ولی با همه ی غیرها متفاوتند. زیرا محاط، جدای از محیط نیست و استقلالی برای خود نسبت به آن ندارد. با این که هر غیری، از جهت وجودی، از غیر خود جداست. (حتّی اگر به او وابسته باشد).
عرفا وقتی می خواهند این نسبت را میان محیط و محاط وجودی توضیحی دهند، می گویند: المحیط غیر المحاط بوجهٍ و عینه بوجهٍ. عینیت را در این جا اصطلاحی خاص است که بیان گر عدم استقلال محاط است و از آن به عینیّت احاطی می توان تعبیر کرد.
امّا مجلّه سمات از این عینیّت، معنای عرفی آن-یعنی حمل شایع صناعی-می فهمد، و در هر شماره با زبانی جدید به عرفا نسبت می دهد که ایشان همه چیز را خدا می دانند و در و دیوار و ... را معبود می شمارند! باز هم یادآوری می کنیم که در مقام اثبات درستی نظریّه وحدت وجود نیستیم، بلکه سخن در این است که آن چه عرفا می گویند، هیچ ربطی به آن چه سماتیان می فهمند، ندارد. و در واقع، سماتیان برداشت های ناصواب خود را نقد می کنند.
سوّم: از غُرر معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام این است که هر چیزی در عالم به قضاء و قدر و مشیّت و اذن حضرت پروردگار است و هیچ چیز از دایره اراده تکوینی خداوند متعال، خارج نیست. عرفا و حکما این حکمت بلند عرشی را توحید افعالی یا جبر عرفانی می نامند و هم عقلاً و هم شهوداً تصدیق می کنند که آیات و روایاتی که این حقیقت را بیان می دارند، عین حقّ و صدق است.
امّا سمات چنین می پندارد که این سخن، مستلزم جبر کلامی است و همواره تیر اتّهام جبر را روانه اهل عرفان می کنند و همچون همیشه، آیات قرآن و روایات بلند و زیبای اهل بیت علیهم السّلام را تأویل برده و اختیار انسان را از دایره ی قضای الهی، خارج می شمارند.
غافل از آن که جبر لغوی و کلامی-که باطل است-به معنای انکار صفت اختیار یا انکار ارتباط حقیقی فعل و فاعل است و هیچ ربطی به نفی استقلال فاعل یا ضرورت علّی و معلولی ندارد. حکما بنا بر نظریّه علل طولی و عرفا بنا بر نظریّه فاعل غیراستقلالی، هم صفت اختیار را می پذیرند و هم ربط حقیقی فعل و فاعل را تصحیح می کنند، در عین حال استقلال فاعل یا لابشرطیّت واقع را منکرند که دقیقاً منطبق بر ظواهر و نصوص قرآن و روایات است.
چهارم: عالی ترین درجه ای که خداوند به بنده ی مؤمن خویش وعده ی وصول بدان را عطا فرموده، مقام لقاء الله و دیدار وی بدون حجاب می باشد که روایات شیعی در اثبات آن، مافوق حدّ تواتر است و راه آن به مقتضای روایات قرب نوافل و معرفت نفس و معراج و ادعیه ی توحیدی اهل بیت علیهم السلام، فناء است و بس. در مقام فناء، عبد به نهایت درجه ی ذلّت و عبودیّت رسیده و به طور کلّ، أنانیّت خود را از دست می دهد و به تعبیر روایت قرب نوافل، خداوند دست و گوش و چشم او می شود. عرفای بالله بارها این مقام عالی را شهود نموده و گزارش آن را به بهترین وجه در صحف نورانی عرفانی آورده اند.
امّا سمات چنین می پندارند که رسیدن به مقام فنا، عبارت است از تبدیل شدن بنده به خدا! که پس از مقام کمال، انسان کامل، خدا می گردد و چنین وانمود می کند که تمام سعی عرفا در مسیر سلوک این است که هر کدام می خواهند برای خود خدا شوند.
ضعف علمی، انسان را بدین جا می کشاند که از فنا-که نهایت ذلّت و نیستی عبد است- صیرورت و شدن بفهمد و عارفانی را متّهم به ادّعای الوهیت نماید که سراسر کتب شان از تأکید بر استحاله معرفت ممکن به واجب، پُر است.
این ها چند نمونه کوتاه از برداشت های غلط سماتیان از معارف عرشی قرآن و عترت و تفسیرات بلند عرفان و حکمت بود. ما در این دست مسائل، می توانیم کار سمات را حمل به صحّت نماییم و اگرچه سمات را-به جهت قدم نهادن در عرصه ای که جایگاه او نیست-مقصّر می دانیم، ولی گمان مان آن است که تفسیرهای غلطی که ارائه می دهد، عمدی نبوده و همه محصول کم سوادی می باشد.

3. تحریف های ژورنالیستی

ولی وقتی بیشتر به بررسی سمات می پردازیم، به پدیده های دیگری در کارنامه ی وی برمی خوریم که قابل حمل بر صحّت نیست. یکی از این پدیده های عجیب، حجم انبوه تحریف های پنهان و آشکار سمات است. گردانندگان سمات- که با ظاهری حقیقت جویانه در عرصه مطبوعات کشورمان حاضر شدند-پس از چند شماره به همگان فهماندند که از هیچ گونه ترفندی برای پیشبرد اهدال خود اباء ندارند و با تقطیع عبارات و استفاده از هنرهای ژورنالیستی، سراسر مجلّه سمات را پر می کنند. نمونه هایی گذرا از آن را با هم مرور کنیم.
یکی از هنرهای ژورنالیستی سمات و تحریف های پنهان وی، روش انتخاب سوتیتر است. به طور معمول در هر مصاحبه یا مقاله، ویراستاران مجلّه باید مطالبی را که به عنوان نکات اصلی آن نوشتار است و خواننده با مرور بر آن مطالب، فضای کلّی نوشتار را به دست می آورد، به عنوان سوتیتر انتخاب کنند. گاهی هم در مجلات غیر تخصّصی، مطالب پرمشتری و پرجاذبه-گرچه اصلی نباشند-به عنوان سوتیتر برگزیده می شود. اما سمات در مصاحبه های خود به شکلی کاملاً ناجوانمردانه، عباراتی را به عنوان سوتیتر انتخاب می کند که با آن بتواند به مقصود اصلی خود برسد.
وقتی اوّلین شماره سمات را در دست گرفته و سوتیترهای مصاحبه سمات را با حضرت آیة الله غرویان مرور نمودم، برایم بسیار غریب بود که ایشان در مصاحبه، مطالب را چنین ناقص عرضه کرده باشد. ولی وقتی متن مصاحبه را مطالعه نمودم، با تعجب دیدم که سمات، بسیاری از نکات کلیدی مصاحبه ایشان را پنهان نموده و آن چه خود می خواسته، به عنوان محصول مصاحبه در سوتیترها معرّفی کرده است.
باری این حادثه، قابل حمل بر صحّت و اتّفاق بود، ولی در شمار دوّم نیز دیدیم همین عملکرد غیراخلاقی در مصاحبه سمات با جناب آقای دکتر غفاری تکرار شده و سوء نیت سمات را بیشتر اثبات کرده است. جناب آقای دکتر غفاری در پیش گفتار کتاب «جدال با مدّعی» که گزارش صادقانه مصاحبه های ایشان با سمات است، در این باره می نویسد:
«آن چه جای گلایه داشت، این که در هنگام چاپ، تیترهای درشت و برجسته مصاحبه که علی القاعده باید از مطالب اینجانب انتخاب شود، تقریباً همگی از متن سؤالات مصاحبه انتخاب شده بود. به طوری که در نگاه اجمالی به مقاله، عکس مطالب اینجانب به ذهن خواننده القاء می شد! که تذکّر داده شد و در شماره بعد اندکی اصلاح شد».(7)

4. تقطیع عبارات

از دیگر مسائل بسیار عجیب در سمات، حذف و تقطیع عبارات است. گاهی می توان این پدیده را به بی اطلاعی و کم سوادی سماتیان نسبت داد که شاید نفهمیده اند که صدر و ذیل عبارات، چه می خواهد بگوید. ولی گاهی مسئله چنان واضح است که جای توجیه ندارد. نمونه های فراوانی از این تقطیع ها در مناظره مدیر مسئول سمات با حجت الاسلام و المسلمین واسطی ارائه شده و نیز جناب آقای دکتر غفاری در "جدال با مدّعی"، مواردی را تذکّر داده اند و نگارنده به جهت اختصار از ذکر آن ها خودداری می کند.
در اینجا فقط به یک نمونه از موارد غیرقابل توجیه اشاره می شود: یکی از شخصیت های ارزشمند جهان تشیّع که گرایشات عرفانی دارد، شهید اوّل است که در عصر رواج تصوّف شیعی در عراق، شاگرد سیّد تاج الدّین ابن معیّه بوده است. سیّد تاج الدین، بزرگ صوفیان عراق بوده و کسی بدون اذن وی نه خرقه تصوّف می پوشیده و نه لباس فتوّت. البته تصوّف حقیقی که همان عرفان شیعی فقاهتی است، نه آن چه امروزه به نام تصوّف خوانده می شود.
شهید اوّل، اشعاری در مدح تصوّف حقّ و تفاوت آن با تصوّف باطل دارد و در آن، تصوّف حقّ را به «وقوف بر عرفات ذلّت و طواف بر گرد کعبه عرفان صفا و فرورفتن در فکر و بازگشتن به میخانه ذکر و نوشیدن از جام تجلّی» توصیف می نماید. نگارنده در یک سخنرانی در بیان تاریخ عرفان، اشاره به شواهد گرایش های عرفانی و تصوّف جمعی از بزرگان شیعه از جمله شهید اوّل نمودم و همین اشعار را نیز نشانی دادم. پس از چندنی، تحریریّه سمات به نقد مفصّل آن سخنرانی پرداخت و دریغ از یک خط نقد علمی و اعتراض وارد از جمله در نقد مطالب بالا، دوازده بیت اوّل از اشعار شهید اوّل را که بیشتر در توصیف تصوّف باطل است، آورده و هفت بیت آخر را حذف نموده! و سپس نوشته است:
«چنان که روشن است، مرحوم شهید در این اشعار هیچ گونه تعریف و تأییدی از خصوص صوفیه ندارد، بلکه به شدّت ایشان را مورد تعریض و نکوهش قرار داده و آنان را در زیر خرقه خود، اهل کبر و گناهان کبیره شمرده، و مانند سگ هایی دانسته است که بر جیفه دنیا معتکفند!»(8)
آری، این است صداقت سمات و حقیقت جویی ایشان.
بلای تقطیع عبارات فقط بر سرعبارات حکما و عرفا نیامده، بلکه سماتیان، عبارات تفکیکیان را نیز چنان تقطیع نمودند که مرحوم آقامیرزا مهدی اصفهانی را-که دشمن قسم خورده وحدت وجود بود-وحدت وجودی معرّفی کرده و به عرفا ملحق نمودند.(9)

5.دروغ های آشکار

این دست تحریف ها و تقطیع ها در میان تمام گروه هایی که حقیقت جو نیستند، دیده می شود و چندان عجیب نیست که مخالفان معارف الهی نیز چنین باشند، ولی معمولاً گروه هایی بی صداقت و اهل باطل از دروغهای آشکاری که حیثیت ایشان را زیر سؤال می برد، اجتناب می ورزند؛ اما سمات گاهی عنان اختیار از کف داده و قدم را فراتر نهاده، حتّی نمی تواند زبان و قلم خود را از دروغ های آشکار بازدارد. در این جا فقط یک نمونه از آن را گذرا مرور می کنیم.
نگارنده در همان سخنرانی در پایان تاریخ عرفان به نقش مهم بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی قدّس سرّه در ترویج عرفان و حکمت اشاره نموده و سپس فقراتی از نامه پرمغز ایشان به گورباچف را در مدح جناب محی الدّین عربی قرائت کرده بودم که می فرمایند:
«دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا به خصوص محیی الدّین عربی نام می برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطّلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چندسالی با توکّل به خدا از عمق لطیف باریک تر ز موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر، آگاهی از آن امکان ندارد»(10)
امّا تحریریه سمات در نقد این مطالب در شماره پنجم خود نگاشت:
«رواج فلسفه امروز ما نتیجه کوشش های صاحب کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمة و شاگردان ایشان از یک سو و در سوی دیگر انجمن حکمت و فلسفه شاه، و هانری کربن فرانسوی است که همه این ها مربوط به دوره قبل از انقلاب است، نه کسی که تصریح دارد: اگر من هم به جای آقای بروجردی(که درس فلسفه آقای طباطبایی در قم را تعطیل کردند) بودم، مانند ایشان عمل می کردم».
و در ادامه می گوید:«روشن است که در تقریر عقاید دهری گری و کمونیستی، و اعتقاد به قدم عالَم، و خدا را مساوی با همه موجودات دانستن، و تجرّد علم به تفسیر باطل فلسفی، ابن عربی از امثال گورباچف کم نمی آورد، بلکه به مراتب از او و اربابان مکتبش جلوتر است و واقعاً در ین زمینه بزرگ مرد است، و البته برای چون اویی دعوت به مراجعه به کتاب های ابن عربی به عنوان مقدّمه بیداری خوب است، تا بعد بیاید به حوزه و معارف قرآن و روایات را از نزدیک ببیند. اما هزاران تأسف به حال کسانی که در کنار قرآن و نهج البلاغه اند و خیال می کنند که ایشان هم باید خود را همسان با مادّی گرایان و کمونیست ها ببیند و همان راهی را بروند که شایسته کفّار و ملحدان است!»(11)
وقتی مدّعیان حقیقت جویی در روز روشن با کلمات بزرگ ترین عالمان شیعی چنین بازی نموده و آشکارا مفاد عبارات ایشان را تحریف می کنند، چه جای صداقت در بررسی عبارات محیی الدّین عربی و مولوی و امثال ایشان است؟ آیا ممکن است کسی نفهمد که «عمق لطیف باریک تر ز موی منازل معرفت، چه معنایی دارد؟!

6. مکابره و انکار حقایق آشکار

تا این جا دیدیم که سماتیان آن چه در توان داشته باشند، برای تحریف حقایق به کار می برند. اما اگر از این امور نیز ناتوان شدند، چه راه حلّی را دنبال خواهند کرد؟ آخرین راه حلّ سماتیان در مقابل حقایق آشکار، یا مکابره و انکار است و یا به فراموشی سپردن.
نگارنده در همان سخنرانی سابق الذّکر، گزارش هایی از تصوّف برخی عالمان شیعی همچون سیّدابن طاووس، خواجه طوسی، ابن میثم بحرانی، شهید اوّل، شهید ثانی، ابن فهد حلّی، مجلسی اوّل، شیخ بهایی عرضه کرده بود. وضعیت تاریخی برخی از این برگان به گونه ای است که در فنّ تراجم، مشهور به تصوّفند و اگر کسی کلمات چون صوفی و تصوّف یا اسماء عرفاء بالله را در آثار مجلسی یا شیخ بهایی جستجو کند، به موارد متعدّدی از مدح صوفیه و تأیید صریح ایشان برمی خورد.
تحریریه سمات تا جایی که شده با تحریف تاریخ و تقطیع عبارات، واقعیات را بپوشاند، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده که نمونه اش را درباره شهید اوّل دیدیم و آن گاه که همه راه ها را بر خود بسته دیده، چنین عباراتی در ذیل هر مطلب پاسخ داده است:
«سخنان فوق کاملاً خلاف واقع و بی اساس است»، «این نسبت نیز از اساس آن، کذب و دروغ است»، «باز هم کذب و دروغ»(12).

7. به فراموشی سپاری حقایق

آخرین راه کار سمات، به فراموشی سپاری حقایق است و اگر مسئله ای در مصاحبه و مناظره طرح شود و سمات به خاطر فضای گفتگوی شفاهی نتواند مطلب را تحریف نموده یا حاشا و مکابره کند، و در مباحثه مغلوب شود، یا حقیقتی در مقاله ای به شکل غیرقابل انکار اثبات گردد، سمات از آن پس یا به بهانه های مختلف در نشر آن تعلّق می ورزد، یا اگر آن را منتشر نماید، در شماره های بعدی به فراموشی می سپارد.
در مصاحبه های سمات یا مدافعان عرفان و حکمت چون آیة الله غرویان و دکتر غفاری و نیز در مناظره های سماتیان، تاکنون بسیاری از مسائل به شفّافیت کامل رسیده و از جهت علمی، جایی برای انکار آن باقی نمانده است. الهی بودن فلسفه افلاطون، و گرایش های شیعی محیی الدین، تفسیر صحیح وحدت وجود، توضیح درست توحید افعالی، مقام انسان کامل، تفاوت پلورالیسم با مبانی عرفان در مصاحبه های گوناگون، سماتیان، تا به حال تبیین شده ولی باز هم سمات-گویی هیچ پاسخی تا به حال نشینده است-همان مطالب سابق خود را منتشر می کند و اگر بتواند نیز-همچون مصاحبه هایش با دکتر غفاری-از نشر آن طفره می رود.(13)
صداقت و حقیقت طلبی باید فضای بحث را پس از چندین شماره، به تغییراتی بنیادین می رسانید، ولی دریغ و صد افسوس از تواضع و تسلیم در برابر حقایق.
باری، این بود مروری گذرا بر کارنامه ی سمات. این گونه رفتارهای سمات سبب شد با آن که اهل عرفان و حکمت در آغاز با روی خوش و آغوش باز با آن تعامل نمودند و حتّی حاضر به مصاحبه و همکاری با وی گشتند، پس از چندی که این مجله با روشی غیرمنصفانه آهسته آهسته پرده از اهداف خود برگرفت و سوء نیت خود را آشکار کرد، امروز چنین بنگارند:
«اکنون که-با کمال تأسّف شماره ششم این مجلّه منتشر شد... بر تحلیل خود از ماهیت واپس گرایانه و ضدّ فرهنگی این نشریّه، دو چندان راسخ شدم و بنده از این پس نگارش هرگونه مطلبی برای این نشریه خودداری و از آن تبرّی می جویم»(14).

پی‌نوشت‌ها:

1. این عبارت در صفحه دوّم این مجلّه همواره درج می شود.
2. عالم بزرگوار سیّد جعفر مرتضی عاملی؛ نگارنده نقدهای مفصّلی بر کتاب «ابن عربی؛‌ سنّی متعصّب» دارد که امید است موفّق به نشر آن گردد.
3. شیخ مرتضی رضوی
4. سمات، شماره 2، ص 19
5. ر.ک: فهرست النجاشی، ص 260و
6. آیه ی 54 از سوره ی 41: فصّلت
7. جدال با مدعی، ص 12
8. سمات، شماره ی5، ص 43
9. ر.ک: سمات، شماره ی 2، ص 155-158
10. صحیفه امام، ج21، ص 225، یازدهم دی 1367
11. سمات، شماره ی پنجم، ص 52 و 53
12. همان، ص 35، 43، 44
13. ر.ک: جدال با مدّعی، ص 11-14
14. جدال با مدّعی، ص 365

منبع مقاله: دوماهنامه علمی فرهنگی خط شماره 6، مهر و آبان 91